جدول جو
جدول جو

معنی استراق

استراق((اِ تِ))
دزدیدن، دزدیده کاری کردن
تصویری از استراق
تصویر استراق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استراق

استراق

استراق
دزدیدن، کار دیگری را به خود نسبت دادن
استراقِ سمع: پنهانی گوش دادن به سخن دیگران
استراق
فرهنگ فارسی عمید

استراق

استراق
دزدیدن. دزدیده کردن. (منتهی الارب).
- استراق سمع، دزدیده گوش بداشتن. (زوزنی). دزدیده گوش بسخن فراداشتن. گوش بسخن کسی داشتن. (غیاث). گوش ایستادن. دزدیده گوش کردن. گوش داشتن پنهانی سخن کسی را. گوش دادن نهانی سخن کسی را. (منتهی الارب).
- استراق نظر، دزدیده دیدن
لغت نامه دهخدا

استباق

استباق
پیشی گرفتن پیشی جستن پیشی جویی در: تیراندازی دو و میدانی پیشی جستن پیشی گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار

استشراق

استشراق
خورای شناسی: خورای شناس شدن تحقیق در ادبیات علوم آداب و رسوم شرقیان از طرف دانشمندان مغرب زمین شرق شناسی خاورشناسی
فرهنگ لغت هوشیار

استرقاق

استرقاق
تنک شدن، بنده خواستن، به بندگی گرفتن بنده گرفتن بنده شمردن
استرقاق
فرهنگ لغت هوشیار