جدول جو
جدول جو

معنی استدراج

استدراج((اِ تِ))
بتدریج بالا بردن، بتدریج نزدیک گردانیدن، ظاهر شدن کرامات از غیر مؤمن، بیچاره گردانیدن
تصویری از استدراج
تصویر استدراج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استدراج

استدراج

استدراج
فریب دادن، مکر، نیرنگ، در تصوف به عذاب نزدیک کردن بنده به وسیلۀ خداوند، انجام کار عجیب و خارق العاده مانندِ سِحر و جادو به وسیلۀ کافر
استدراج
فرهنگ فارسی عمید

استدراج

استدراج
نزدیک کردن بسوی چیزی بتدریج. قریب گردانیدن کسی را بسوی چیزی بتدریج. (منتهی الارب). اندک اندک نزدیک آوردن. پایه پایه برآوردن.
لغت نامه دهخدا

استدراک

استدراک
پی بردن رفته خواستن رفته را خواستن، خرده یافتن، دریافتن اندریافتن اندر یافتی دریافتن درک کردن، خرده گرفتن خرده دریافتن غلط گرفتن بر جبران کردن تلافی کردن، دریافت اندریافت: استدراک مافات امکان ندارد، رفع توهم از کلام سابق، جمع استدراکات
فرهنگ لغت هوشیار

استدراک

استدراک
درک کردن، پی بردن، دریافتن، در ادبیات در فن بدیع سرودن شعری که در آن کلماتی آورده شود که ابتدا گمان هجو رود و بعد کلماتی که دلالت بر مدح کند، برای مِثال اثر میر نخواهم که بماند به جهان / میر خواهم که بماند به جهان در، اثرا (رودکی - ۴۹۱) یا شعری که در مصراع اول آن گمان مدح برود و در مصراع دوم معلوم شود که هجو است، برای مِثال سپهسالار لشکرشان یکی لشکرشکن کآری / شکسته شد از او لشکر ولیکن لشکر ایشان (عنصری - ۳۴۵)طلب دریافت چیزی کردن، تلافی و تدارک کردن، جبران کردن
استدراک
فرهنگ فارسی عمید

استخراج

استخراج
بیرون آوردن، به ویژه بیرون آوردن چیزی از زیرِ زمین یا از معدن، پیدا کردن یا به دست آوردن نتیجۀ تحقیق، دریافتن مطلبی از طریق تفکر و مطالعه
استخراج
فرهنگ فارسی عمید