جدول جو
جدول جو

معنی استبشار

استبشار((اِ تِ))
شاد شدن، شادی کردن، گشاده رویی
تصویری از استبشار
تصویر استبشار
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با استبشار

استبشار

استبشار
مژده دادن. (منتهی الارب) ، مستقیم گشتن کار. استقامت کار. بسامان شدن کار
لغت نامه دهخدا

استبصار

استبصار
طلب بصیرت کردن، بینا دل شدن، صاحب بصیرت، بینا شدن
استبصار
فرهنگ لغت هوشیار

استیشار

استیشار
دندان های خویش پاک کردن خواستن، شتافتن خواستن، پراکنده شدن شتران، شتابانیدن، راندن، از شهر بدر کردن. نفی کردن. (از منتهی الارب). تبعید کردن. جلای وطن دادن
لغت نامه دهخدا

استبصار

استبصار
طلب بصیرت کردن. (منتهی الارب). بینادل شدن. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). دیدن بچشم خرد و دل و عقل. صاحب بصیرت و بینادلی گشتن. بیقین دانستن و دیدن. (غیاث). بینا شدن. بینائی. (غیاث).
لغت نامه دهخدا