معنی ازهار - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ازهار
ازهار
- ازهار
- شکوفه ها، گل درخت میوه دار که پیش از روییدن برگ شکفته می شود، غنچه مثلاً شکوفۀ هلو و زردآلو
فرهنگ فارسی عمید
ازهار
- ازهار
- شکوفه بیاوردن نبات. (زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). ازّهار. شکوفه بیرون آوردن گیاه. (منتهی الارب). شکوفه برآوردن.
لغت نامه دهخدا
ازهار
- ازهار
- جَمعِ واژۀ زَهر (دهار) و زَهره. (منتهی الارب). شکوفه ها. ج، ازاهیر
لغت نامه دهخدا
اجهار
- اجهار
- آشکار کردن سخن بازگفتن اظهار، آشکار کردن سخن بلند کردن آواز
فرهنگ لغت هوشیار
ازهاف
- ازهاف
- دروغ سخنی، شتابانیدن، برون افکندن ستور کسی، کشتن، بیرون بردن، خوارداشت، بدگرایی، زبون کشی خسته کشی: خسته را کشتن، شگفتیدن، به شگفت آوردن، خوار کردن
فرهنگ لغت هوشیار