جدول جو
جدول جو

معنی از پای درآمدن

از پای درآمدن((~. دَ مَ دَ))
شکست خوردن، تسلیم شدن، به نهایت خسته شدن
تصویری از از پای درآمدن
تصویر از پای درآمدن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با از پای درآمدن

از پای در آمدن

از پای در آمدن
از راه رفتن بازماندن افتادن، شکست خوردن تسلیم شدن
از پای در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار

از پا درآمدن

از پا درآمدن
خسته شدن و از رفتن بازماندن، شکست خوردن
از پا درآمدن
فرهنگ فارسی عمید

ز پای درآمدن

ز پای درآمدن
مغلوب حریف کشتی و جز آن شدن. عاجز شدن. از کار افتادن. از پا افتادن. زمین گیر شدن. زبون شدن. زیردست شدن:
نترسد آنکه بر افتادگان نبخشاید
که گر ز پای در آید کسش نگیرد دست.
سعدی.
رجوع به ’زپای درآوردن’ و ’پای’ و ’از پای درآمدن’ شود، مردن. هلاک گشتن. تباه گشتن. رجوع به ’پای’ شود
لغت نامه دهخدا