جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ارک

ارک

ارک
ستیزیدن، درنگیدن، فرونشستن آماس، ماندگارشدن دژ کوچکی که در میان دژ بزرگ بسازند دژ در دژ قلعه کوچک میان قلعه بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار

ارک

ارک
موضع رستنگاه دندان. لثه: تدبیر آسان برآمدن دندان کودکان آنست که ارک او را یعنی آن موضع که رستنگاه دندان آنست بچیزهای نرم و چرب میمالند چو پیه مرغ و پیه بطو مسکه و مغز خرگوش پخته و خواجه ابوعلی سینا رحمه الله اندر کتاب قانون حکایت می کند که طبیبان گذشته گفته اند اگر شیر سگ اندر ارک کودکان مالند، آنرا خاصیتی است اندر این باب و هرگاه که دردمند شود، عصارۀ عنب الثعلب و روغن گل بهم زنند و نیم گرم کنند و انگشت بدان چرب کنند و به آهستگی بر ارک او مالند و نباید گذاشت که چیزی خاید تا مادۀ دندان بتحلیل خرج نشود وهرگاه که دندان پدید آید... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

ارک

ارک
مبتلا شدن شتر بدرد شکم از خوردن اراک. (منتهی الأرب). خوردن شتر درخت اراک را. (منتخب اللغات) (شمس اللغات) (کنز اللغات). بیماری شتر از خوردن اراک
لغت نامه دهخدا

ارک

ارک
جَمعِ واژۀ اراک و اراکه، صاحب رِکاز گردیدن کان. صاحب گنج یا کان شدن
لغت نامه دهخدا

ارک

ارک
اراکناک. جائی که دارای اراک بسیار باشد، خانه های راهبان. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا

ارک

ارک
مرد ناکس و سست رای، واگردانیدن. (زوزنی). اِنکاس. بازگردانیدن. به سپسایگی برگردانیدن. قوله تعالی: و اﷲ ارکسهم بماکسبوا (قرآن 88/4) ، ای ردهم الی کفرهم، ارکاس جاریه، برآمدن گرفتن پستان وی. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا

ارک

ارک
قلعه ای است از ولایت سیستان. (جهانگیری). موضعی است در سجستان. (آنندراج). نام ابنیۀعظیمه به زرنج سیستان، بین باب کرکویه و باب نیشک وآن خزانه ای بود که عمرو بن اللیث بنا کرده بود. سپس دارالاماره و قلعه گردید و یاقوت گوید در زمان وی بهمین نام شهرت داشته است. (معجم البلدان) :
شاهی که فتح هاست مر او را چو فتح ارک
شاهی که جنگهاست مر او را چو جنگ خان.
فرخی.
هزار باره گرفته ست به ز بارۀ ارک
هزار شهر گشاده ست به ز شهر زرنگ.
فرخی.
جنگها کرده چو جنگ دشت بلخ
قلعه ها کنده چو ارک سیستان.
فرخی.
باز اینجا آمد [اسکندر کبیر به سیستان] و آن قلعه تمام [نا] کرده بودند. پس یک ماه اینجا ببود تا نیکو تمام شد. گفت اراک چنین باید... همچنان که بود. و اراک بزبان رومی دیدبانگاه را گویند و آن این است که اکنون قلعۀ سیستان است که ارک گویند. ذوالقرنین کرده است و این حکایت بچندین کتاب یاد کرده آمده است. یکی به اخبار سیستان و دیگر عبداﷲ بن المقفع اندر کتاب سیر ملوک عجم بازگوید و ابوالفرج قدامه بن جعفر بن قدامهالبغدادی اندر کتاب خراج بباب مسالک و ممالک بازگوید. (تاریخ سیستان). آن روز که طاهر [بن محمد بن عمرو بن لیث] را بیعت کردند اندر ارک جداگانه بخزینه اندر سی و شش بار هزار هزار درم بود دون دینار و جواهر. (تاریخ سیستان). برابر ارک منجنیقی عروس برنهاد و بینداخت و باره از خضراء ارک فرود افکندند. محمود گفت بفال نیک آمد. (تاریخ سیستان). خلف... از حصار ارک برخاست و بقلعۀ طاق رفت و ابوالحسن سیمجوری و اولیای دولت در اندرون حصار رفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 61). ملاعبدالرشید تتوی در فرهنگ رشیدی گوید: نام قلعۀ سیستان اوک است نه ارک. رجوع به ارگ شود
نام ولایتی است حوالی الاّن. (رشیدی) :
ستیزنده روسی ز الاّن و ارک.
نظامی، باران ریزه رسیدن بزمین. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا