جدول جو
جدول جو

معنی ارد دادن

ارد دادن((اُ. دَ))
دستور دادن، امر کردن
تصویری از ارد دادن
تصویر ارد دادن
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ارد دادن

درد دادن

درد دادن
درد رساندن. قرین درد ساختن:
چون مرا دردی دهد زنجیر عنبربار یار
لعل شکربار او آن درد را درمان کند.
امیرمعزی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

اذن دادن

اذن دادن
دستوری دادن: پرگ دادن دستوری دادن رخصت دادن جایز شمردن مرخصی کردن
فرهنگ لغت هوشیار

درود دادن

درود دادن
نماز گزاردن، سلام رساندن، آفرین و تحنیت گفتن
درود دادن
فرهنگ لغت هوشیار

باد دادن

باد دادن
در معرض باد گذاشتن: پس از کوبیدن خرمن را باد میدهند، نیست و نابود کردن از دست دادن تلف کردن از کف دادن امری یا چیزی را بدون اخذ نتیجه
فرهنگ لغت هوشیار