مالی که از مرده به وارث می رسد، منتقل شدن ویژگی هایی از پدر و مادر به فرزند مانند رنگ چشم، بیماری و مانند آن، سهم بردن از دارایی و ثروت شخص مرده، میراث بردن
ورغلانیدن بعضی بر بعضی. برانگیختن فتنه میان قومی. (آنندراج) ، سرگین آماده برای افروختن گاه حاجت. سرگین که بخاک آمیزند و نهند به روز احتیاج. سرگین آماده برای آتش افروختن بوقت حاجت. (منتهی الارب) ، زمین سهل، پشتۀ سرخ. (منتهی الارب). اکمهالحمراء. (تاج العروس) ، رنگی از رنگهای گوسفند که نقطه های سیاه با نقطه های سفید آمیخته باشد
میراث یافتن. (تاج المصادر بیهقی). میراث بردن: انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون. (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده. (کلیله و دمنه).