جدول جو
جدول جو

معنی ارث

ارث((اِ))
سهم بردن از اموال شخص مرده، آنچه از مال مرده که به بازماندگانش رسد، مرده ریگ، مردر
ارثیه بابای کسی: کنایه از مال و ثروت شخصی کسی
تصویری از ارث
تصویر ارث
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ارث

ارث

ارث
میراث یافتن، میراث بردن، آنچه از مرده برای بازماندگان بماند
ارث
فرهنگ لغت هوشیار

ارث

ارث
مالی که از مرده به وارث می رسد، منتقل شدن ویژگی هایی از پدر و مادر به فرزند مانند رنگ چشم، بیماری و مانند آن، سهم بردن از دارایی و ثروت شخص مرده، میراث بردن
ارث
فرهنگ فارسی عمید

ارث

ارث
ورغلانیدن بعضی بر بعضی. برانگیختن فتنه میان قومی. (آنندراج) ، سرگین آماده برای افروختن گاه حاجت. سرگین که بخاک آمیزند و نهند به روز احتیاج. سرگین آماده برای آتش افروختن بوقت حاجت. (منتهی الارب) ، زمین سهل، پشتۀ سرخ. (منتهی الارب). اکمهالحمراء. (تاج العروس) ، رنگی از رنگهای گوسفند که نقطه های سیاه با نقطه های سفید آمیخته باشد
لغت نامه دهخدا

ارث

ارث
میراث یافتن. (تاج المصادر بیهقی). میراث بردن: انا نحن نرث الارض و من علیها و الینا یرجعون. (قرآن 40/19). بعضی بطریق ارث دست در شاخی ضعیف زده. (کلیله و دمنه).
لغت نامه دهخدا