جدول جو
جدول جو

معنی ارتجالاً

ارتجالاً((اِ تِ لَ نْ))
به ارتجال، به بدیهه، بی درنگ
تصویری از ارتجالاً
تصویر ارتجالاً
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ارتجالاً

ارتجالاً

ارتجالاً
بالبداهه. بداههً. مرتجلاً. اقتبالاً. به بدیهه. بالبدیهه. به ارتجال
لغت نامه دهخدا

امتثالاً

امتثالاً
از روی اطاعت به طریق امتثال. (فرهنگ فارسی معین). بطور فرمانبری. چون شخص بزرگی بکوچکتر از خود فرمانی دهد در جواب میگوید: امتثالاً این کار را میکنم. (ناظم الاطباء) ، پاره ای از مال کسی گرفتن. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء) ، پنجه زدن و عیب ناک کردن ناموس کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دعا دادن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

اتصالاً

اتصالاً
پیوسته. استمراراً. متوالیاً. علی التوالی. متعاقباً
لغت نامه دهخدا

مرتجلاً

مرتجلاً
ارتجالاً. به بدیهه. فی البدیهه. بی تأمل و تهیه. بدون تأمل و تفکر: قصیده ای مرتجلا انشاء کرد
لغت نامه دهخدا