معنی ادهمان - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ادهمان
ادهمام
- ادهمام
- سیاه شدن. ادهم و خاکسترگون گردیدن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
ایهمان
- ایهمان
- از ’ی هَ م’، تثنیۀ اَیهَم در حال رفع. رجوع به ایهم شود.
لغت نامه دهخدا
ادمان
- ادمان
- جمع ادم، گند مگونان پیوسته و همواره و دایم کاری را کردن، یا ادمان خمر. پیوسته شراب نوشیدن مداومت در شراب خوارگی دایم الخمر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
ادمان
- ادمان
- مداومت کردن در انجام کاری، پیوسته شراب خوردن، شراب خوری مداوم
فرهنگ فارسی عمید