جدول جو
جدول جو

معنی ادب

ادب((اَ دَ))
فرهنگ، دانش، هنر، معاشرت، روش پسندیده، شرم، حرمت
تصویری از ادب
تصویر ادب
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ادب

ادب

ادب
رفتار پسندیده مطابق با هنجارهای جامعه، خوی خوش، روش مناسب هر کار، تنبیه، مجازات، فرهنگ، فضل و معرفت، ادبیات، تربیت کردن، علمی که با تسلط بر آن شخص می تواند سخن درست و نادرست و خوب و بد را تشخیص دهد. قدما آن را شامل علوم صرف، نحو، لغت، اشتقاق، معانی، بیان، بدیع، عروض و قافیه و بهره یافتن از هر علمی به قدر حاجت دانسته اند
ادب کردن: تنبیه کردن، تربیت کردن
ادب
فرهنگ فارسی عمید