جدول جو
جدول جو

معنی ادانی

ادانی((اِ))
نزدیکان، نزدیک ترها، عوام، از طبقات پست
تصویری از ادانی
تصویر ادانی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ادانی

ادانی

ادانی
نقاط نزدیک مثلاً اقاصی و ادانی، نزدیکان، فرودستان، برای مِثال تو آنی که خواهند اجرام گردون / که در مجلس تو بُوَند از ادانی (عنصری - ۲۸۰)
ادانی
فرهنگ فارسی عمید

ادانی

ادانی
جَمعِ واژۀ ادنی. مقابل اقاصی. نزدیکان. نزدیکتران. نزدیکترها: ملک هند اثر نکایات رایات سلطان در اقاصی و ادانی ولایت خویش مشاهدت کرد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 293). از هیبت این دو پادشاه نامدار در اقاصی و ادانی جهان گرگ از تعرض آهو تبری نمود. (ترجمه تاریخ یمینی ص 5). بشارت آن فتوح باقاصی و ادانی رسید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 26). و متعلقان و رعایای او از خصومت در اقاصی و ادانی شرق و غرب ازدیگر پادشاهزادگان... (جهانگشای جوینی).
لغت نامه دهخدا

ادایی

ادایی
کسی که ناز بسیار کند کسی که بیشترکراهت و خشم به تصنع آرد
ادایی
فرهنگ لغت هوشیار

اداری

اداری
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار