کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، تُرش رو، روتُرش، بَداَخم، عابِس، عَبوس، عَبّاس، بَداُغُر، گِرِه پیشانی، اَخم رو، تُندرو، تیموک، دُژبُرو، سَخت رو، زوش، مُتَرَبِّد
چین و شکنج. (بهار عجم) (غیاث) ، فحش گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) ، بسیار بیضه کردن ملخ. کر بسیار گذاشتن ملخ. بسیاربیضه گردیدن جراد. (منتهی الارب) ، بسیارنبات شدن چراگاه، دراز شدن زمانه بر کسی: اخنی الدهر علیه، فساد آوردن. (آنندراج)