جدول جو
جدول جو

معنی اخترگذری

اخترگذری((~. گُ ذَ))
زمان اندک، فرصت کم
تصویری از اخترگذری
تصویر اخترگذری
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اخترگذری

اخترگرای

اخترگرای
منجم، ستاره شناس، ستاره شمر، کسی که کواکب را رصد می کند، برای مِثال ستاره شمر مرد اختر گرای / چنین زد تو را ز اختر نیک رای (فردوسی - ۱/۱۸۰)
اخترگرای
فرهنگ فارسی عمید

اخترگوئی

اخترگوئی
کهانت. (زوزنی).
- اخترگوئی کردن، تَکهﱡن. (زوزنی). کهانه. (دهار). فال گوئی کردن
لغت نامه دهخدا

اخترگرای

اخترگرای
اخترگر. منجم:
چه زو ایستاده چه رفته ز جای
بدیدی بچشم سر اخترگرای.
فردوسی.
ستاره شمر مرد اخترگرای
چنین زد ترا زاختر نیک رای.
فردوسی، اختزان طریق، گرفتن نزدیک ترین راه، اختزان ِ سِرّ، نگاه داشتن و پنهان کردن راز
لغت نامه دهخدا

اخترگر

اخترگر
منجم، ستاره شناس، طالع بین، فال گیر، برای مِثال نه رهنمای به کار آیدش نه اخترگر / نه فالگوی به کار آیدش نه خواب گزار (عنصری - ۷۳)
اخترگر
فرهنگ فارسی عمید

اخترگر

اخترگر
منجم. عالم احکام نجوم. فال گیر:
نه رهنمای بکار آیدش نه اخترگر
نه فال گوی بکار آیدش نه کارگذار.
عنصری، انداختن، بریدن. اقتطاع. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). پاره ای از چیزی بریدن. پاره کردن، بریده شدن. انقطاع، انفراد. انفراد برأی، حذف، از میان بردن: هرآنچه در ایام هرج و مرج از دخل و خرج اندوخته بودند و باختزال و استنکال فراهم آورده از ایشان بستد بلطف و عنف. (ترجمه تاریخ یمینی) ، خیانت کردن: نسبت اختزالی بدو کردند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، مؤلف کشاف اصطلاحات الفنون گوید: اختزال، در لغت بریدن را گویند. و نزد اهل معانی نوعی از حذف باشد، چنانکه شرح آن در ضمن معنی کلمه حذف در سابق بیان شد
لغت نامه دهخدا