جدول جو
جدول جو

معنی احمال

احمال((اَ))
جمع حمل، بارهای شکم، بارهای درخت، جمع حمل، بره ها
تصویری از احمال
تصویر احمال
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با احمال

احمال

احمال
جمع حمل، بارهای شکم بارهای درخت بارها، جمع حمل، بره ها برگان بار یاری: یاری دادن کسی در برداشتن بار بسیار زایی، جمع حمل بارهای شکم بارهای درخت،جمع حمل بارهای سرو پشت، جمع حمل بره ها برگان. یاری دادن کسی را به برداشتن بار یاری دادن دربار بر نهادن
فرهنگ لغت هوشیار

احمال

احمال
بارها، جنین ها، جمعِ واژۀ حَمل، حَمل ها، جمعِ واژۀ حِمل، حِمل ها
احمال
فرهنگ فارسی عمید

احمال

احمال
یاری دادن کسی را به برداشتن. (منتهی الارب). یاری دادن در بار برنهادن. (تاج المصادر).
لغت نامه دهخدا