جدول جو
جدول جو

معنی احرامی

احرامی((اِ))
پارچه سفیدی که به عنوان بقچه لباس به کار می رود
تصویری از احرامی
تصویر احرامی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با احرامی

احرامی

احرامی
چادر نادوخته که حاجیان پوشند، قسمی سجاده از پنبه با نقشهای کبود بر زمینه سپید گستردنی کوچک و غالبا با زمینه سپید و گلهای آبی که چون سجاده بر آن نماز گذارند جانماز مصلی
فرهنگ لغت هوشیار

احرامی

احرامی
در تداول فارسی، قسمی سجّاده از پنبه با نقشهای کبود بر زمینۀ سپید. گستردنی خرد و غالباً با زمینۀ سپید و گلهای آبی که چون سجّاده بر آن نماز گزارند. جانماز. مُصَلّی ̍.
لغت نامه دهخدا

احکامی

احکامی
فرمانی، اختر مار اختر خوان اختر شمر منسوب به احکام، داننده علم احکام نجوم اخترگوی اختر شمار
فرهنگ لغت هوشیار

احکامی

احکامی
دانندۀ علم احکام نجوم. اخترگوی، شیرین کردن، شیرین یافتن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا

اهرامی

اهرامی
عددهای اهرامی، وضع خاص اعداد است بطوری که بصورت هرم درآید. بیرونی گوید: عددهای اهرامی کدامند؟ این آن است که مربعهای متوالی یک بر دیگری نهی تا همچون آن هرمین گردند که برابر مصرند. (از التفهیم، یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، درآمدن در شدت سرما، شتافتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

احرام

احرام
آهنگ حج کردن، بحرمت شدن، در حرمتی که هتک آن روا نیست درآمدن، حرم وحریم
فرهنگ لغت هوشیار

احرام

احرام
بر خود حرام کردن بعضی چیزها و کارهای حلال چند روز پیش از زیارت کعبه، کنایه از دو تکه جامۀ نادوخته که در ایام حج یکی را به کمر می بندند و دیگری را به دوش می اندازند
احرام بستن: جامۀ احرام پوشیدن و نیت حج کردن و به سوی کعبه رفتن
احرام
فرهنگ فارسی عمید