احتفاظ احتفاظ نگاهداری نگاهبانی، خویشتنداری، خشم گیری نگاه داشتن حراست کردن، خویشتن داری کردن، خشم گرفتن فرهنگ لغت هوشیار
احتفاظ احتفاظ اِحتراس. نگه داشتن. (زوزنی) (مجمل اللغه). نگاه داشتن. (تاج المصادر) ، خوار شدن لغت نامه دهخدا
احتفال احتفال آراستگی، گردهمایی، بزمیدن (بزم کردن)، گزافکویی آراسته شدن زینت گرفتن، گرد آمدن مردم انجمن شدن گرد آمدن گروهی در مجلس، بزم کردن فرهنگ لغت هوشیار
احتفال احتفال محفل تشکیل دادن، در یک جا جمع شدن، انجمن شدن، گرد آمدن گروهی از مردم در مجلس فرهنگ فارسی عمید
احتفان احتفان احتفان شجر، برکندن درخت از بیخ. (منتهی الارب). از بن برکندن، بُنداری. انبارداری. و المحتکر، یجبر علی البیع ولایُسعّرُ علیه لغت نامه دهخدا
احتفال احتفال آراسته شدن. زینت گرفتن. (منتهی الارب) ، احتباس مواد در تن، بازداشتن، نگاه داشتن، احتقنت الروضه، اشرفت جوانبها علی سرارها. (منتهی الارب) ، حقنه کردن. اماله کردن. تنقیه کردن، خویشتن حقنه کردن. (زوزنی) ، با داروی ریختنی با محقنه مداوا کردن، احتقان دم، میل الدّم. غلبۀ دموی (اصطلاح طب) ، احتقان دم کسی، بازداشتن از ریختن خون او: تا چون نائرۀ غضب سلطان تسکین یافت بر آن مساکین رحمت کرد و به احتقان دماء ایشان اشارت فرمود. (جهانگشای جوینی) ، احتقان رکودی (اصطلاح طب) لغت نامه دهخدا