معنی احتشام - فرهنگ فارسی معین
معنی احتشام
- احتشام((اِ تِ))
- حشمت و بزرگی یافتن، جاه و جلال
تصویر احتشام
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با احتشام
احتشام
- احتشام
- شکوه، جلال، شرمگین شدن، صاحب خدم و حشم شدن، حشمت و بزرگی و جاه و جلال یافتن، شرم داشتن، حیا کردن
فرهنگ فارسی عمید
احتشام
- احتشام
- احتشام از، شرم داشتن از. بشکوهیدن از. استحیاء. (زمخشری) ، پروردن. دایگی کردن. (منتهی الارب) ، بازداشتن. (منتهی الارب) ، بازداشتن کسی را از حاجت وی. واداشتن از حاجت، در زیر خود گرفتن مرغ، خایه را. خوابیدن مرغ برای جوجه برآوردن
لغت نامه دهخدا