جدول جو
جدول جو

معنی احاطه

احاطه((اِ طِ))
گرداگرد چیزی را گرفتن، فهمیدن و فراگرفتن به طور کامل و تمام
تصویری از احاطه
تصویر احاطه
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با احاطه

احاطه

احاطه
گرداگرد چیزی را گرفتن، دور چیزی را گرفتن، کنایه از در امری اطلاع کامل و مهارت داشتن
احاطه
فرهنگ فارسی عمید

احاطه

احاطه
اِحاطت. گرد چیزی درآمدن. (تاج المصادر). گرد چیزی برآمدن. (زوزنی). گرد چیزی گرفتن. فروگرفتن. تأثف. فرازگرفتن چیزی را. (صراح) : و ثمرۀ این اعتراف و رضا آن است که احاطه کند زیادتی فضل خدا را. (تاریخ بیهقی). از احاطت لشکر بقلاع و محاربت و نهب و تاراج امان خواست. (جهانگشای جوینی) ، اَحاکَتْه ُ الشَفْرَهُ، برید آن را نشکرده
لغت نامه دهخدا

احاطت

احاطت
گرد چیزی بر آمدن چیزی یا جایی را فرا گرفتن و در میان گرفتن، درک کردن چیزی بطور کامل و تمام ظاهرا و باطنا
فرهنگ لغت هوشیار