جدول جو
جدول جو

معنی اجل معلق

اجل معلق((~ِ مُ عَ لَُ))
مرگ ناگهانی، کنایه از ناگهان حاضر شدن کسی
تصویری از اجل معلق
تصویر اجل معلق
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اجل معلق

اجل معلق

اجل معلق
مرگ ناگهانی: مثل اجل معلق. رجوع به امثال و حکم شود
لغت نامه دهخدا

اجل معلوم

اجل معلوم
مدّت و زمان مقدّر. اجل مُقدر، تیز رفتن. (منتهی الارب) ، از خان ومان بیرون شدن. (تاج المصادر). از خانمان رفتن، یا مختص بقحط است. (منتهی الارب) ، از خان ومان بیرون کردن. (تاج المصادر). نفی کردن. حشر وتبعید کردن، باز شدن از سر کشته (؟). (تاج المصادر) ، پیدا کردن. ظاهر کردن
لغت نامه دهخدا

پل معلق

پل معلق
پلی که پایه ندارد و در دو طرف آن دو آهن قوسی شکل قرار می دهند و سرهای آن ها را بر روی زمین یا بر روی کوه محکم می کنند و خود پل را به وسیلۀ میله های ضخیم به آن آهن ها آویزان می کنند
پل معلق
فرهنگ فارسی عمید