جدول جو
جدول جو

معنی اتوبوس

اتوبوس
نوعی اتومبیل با اتاق بزرگ و صندلی های متعدد که برای حمل و نقل مسافران خارج یا داخل شهرها به کار می رود
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اتوبوس

اتوبوس

اتوبوس
فرانسوی گذربر نوعی از اتوموبیل با اطاق دراز و صندلیهای متعدد که معمولا در شهر و بیرون از شهر برای رفت و آمد کسان بکار میرود. یا اتوبوس دو طبقه. اتوبوسی که بر روی طبقه اول آن طبقه دیگری قرار داده اند و مسافراغن در هر دو اطاق زیر و بالای آن سوار میشوند. یا اتوبوس شهری. اتوبوسی که در شهر رفت و آمد میکند و مردم را از یک نقطه شهر به نقطه دیگر میبرد
فرهنگ لغت هوشیار

اتوبوس

اتوبوس
نوعی اتومبیل با اتاق بزرگ و صندلی های متعدد که برای حمل و نقل مسافر میان شهرها یا خیابان های داخل شهر به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید

اشکبوس

اشکبوس
از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاور تورانی و از فرماندهان سپاه خاقان چین
اشکبوس
فرهنگ نامهای ایرانی

اتوبان

اتوبان
جاده پهن ماشین رو دو طرفه، آزادراه، بزرگ راه (واژه فرهنگستان)
اتوبان
فرهنگ فارسی معین

پروبوس

پروبوس
ماریوس اورِلیوس والریوس. امپراطور روم متولد در سیرمیوم در حدود سال 232 میلادی ابتدا والریوس امپراطور بحمایت او پرداخت سپس در فنون نظامی مشهور گشت و امپراطور تاسیت فرماندهی مشرق را به او محول کرد پس از مرگ تاسیت سربازان او را به امپراطوری برداشتند و سنا آنرا تصویب کرد حکومت وی منشاء آثار خیر بود چون در امر نظام سخت گیربود و بعلاوه میخواست بخدمت دسته ای از سربازان خاتمه بخشد، سربازان بشوریدند و او را بکشتند (282 میلادی)
لغت نامه دهخدا

اشکبوس

اشکبوس
نام مبارزی است کشانی که بمدد افراسیاب آمده بود و افراسیاب او را بیاری پیران ویسه فرستاد و رستم پیاده به میدان او آمد و به یک تیرش بقتل آورد. (هفت قلزم) (برهان). نام مبارزی است که بمدد افراسیاب آمده بود و رستم اورا کشت. (غیاث). و صاحب آنندراج آرد: نام مبارزی که بمدد افراسیاب آمده و رستم او را کشته:
سواری که بد نام او اشکبوس
همی برخروشید مانند کوس.
فردوسی.
از اشکبوس گریه تأثیر غم مخور
کز رستم است عشق تو فیروزجنگ تر
تأثیر.
و صاحب مؤید الفضلا آرد:نام مبارزی کیانی که بمدد افراسیاب آمده بود و افراسیاب او را به یاری پیران سرلشکر خویش که به طوس بن نوذرشاه سرلشکر ایرانیان بجنگ بود، فرستاد. چون اشکبوس به میدان آمد، رهام بن گودرز در میدان رفت و چون به مبارزت با اشکبوس برنیامد، از پیش او گریخت. رستم کوفتۀ راه بود، بناء علیه رستم پیاده در میدان آمد وبزخم تیر اشکبوس را کشت. کذا فی شرفنامه - انتهی. وصاحب انجمن آرا آرد: نام پهلوانی بوده تورانی منسوب به شهر کشان که بحمایت افراسیاب به تسخیر شهر ایران آمده و بدست رستم زال کشته شد، چنانکه فردوسی گفته:
سواری که بد....
بیامد که جوید به ایران نبرد
سر هم نبرد اندرآرد به گرد.
چون رهام گودرز از او ستوه و به کوه شد، رستم پیاده به جنگ او رفت. نخست اسب او را به تیری افکند و تیری دیگر بر او زد که از پشتش برون جست. هم فردوسی گفته:
بزد تیر بر سینۀ اشکبوس
فلک آن زمان دست او داد بوس
قضا گفت گیر و قدر گفت ده
ملک گفت احسنت و مه گفت زه.
چنان ز سایۀ مژگان او هراسیدم
که اشکبوس کشائی ز تیر رستم زال.
قاآنی (از فرهنگ ضیاء).
و رجوع به تاریخ جهانگشا ج 2 ص 173 وشعوری ج 1 ص 110 شود
لغت نامه دهخدا

بلوبوس

بلوبوس
نوعی ماهی است به یونانی، که عرب آن را شبوط نامد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا

اروخوس

اروخوس
یکی از شهرهای باستانی یونان. (ایران باستان ص 798)
لغت نامه دهخدا