جدول جو
جدول جو

معنی اتشاج

اتشاج((اِ تِّ))
به هم پیوستگی، نسبت و قرابت
تصویری از اتشاج
تصویر اتشاج
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با اتشاج

اتشاج

اتشاج
خویشی به هم پیوستگی بهم پیوستگی نسبت و قرابت حشو قوم شدن
اتشاج
فرهنگ لغت هوشیار

اتشاج

اتشاج
بهم پیوستگی نسبت و قرابت. حشو قوم شدن: و او بسبب قرابت نسب و اتشاج لحمت و مذلتی که بر طایع (خلیفۀ عباسی) و خلع او رفت او را در کنف عاطفت و رحمت خویش گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 308). کفایت ودرایت او بر خلایق ظاهر تفویض کرد، اتشاج قرابت اکیدو اشتباک موالات از ریا بعید... (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا

امشاج

امشاج
جَمعِ واژۀ مَشج و مِشج و مَشَج و مَشیج. (از اقرب الموارد). نطفه امشاج، آب مرد آمیخته با آب زن و خون آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آب مرد و آب زن که بهم آمیخته باشند. (آنندراج). آب مرد بخون زن آمیخته. (ترجمان علامه ترتیب عادل) :
آنگاه پروردگار قدرت در اطوار امشاج قد و قامت و عرض و طول و هیئت او ترتیب فرماید. (قصص الانبیاء).
اهتزاز از امل جود تو آرد در طبع
آنکه اندر رحم کون هنوز امشاج است.
مسعودسعد.
آخر تست جیفۀ مطروح
اول تست نطفۀ امشاج.
سنایی.
نامم بثناگویی صدر تو نوشتند
آنگه که سرشته شدم از نطفۀ امشاج.
سوزنی.
، افکندن مادر بچه را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ازاقرب الموارد) ، پیخال (فضلۀ مرغ) انداختن مرغ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ذرقه (فضلۀ مرغ) انداختن پرنده. (از اقرب الموارد) ، بار آوردن درخت عوسج. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خداوند شتران شیر برگشته شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خداوند اشتران بی شیر شدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا

انشاج

انشاج
جَمعِ واژۀ نَشَج. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). گذرهای آب. (آنندراج). و رجوع به نشج شود
لغت نامه دهخدا