جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با اترشی

اترجی

اترجی
برنگ اترج رنگ بالنگ، قسمی از یاقوت که به رنگ اترج باشد
اترجی
فرهنگ لغت هوشیار

ارتشی

ارتشی
منسوب و مربوط به ارتش، آن که در ارتش کار می کند، به رنگ لباس های نظامی، خاکی
ارتشی
فرهنگ فارسی معین

اتریش

اتریش
حصنی از اعمال ریه به اندلس. (معجم البلدان).
نام قلعه ای به اندلس از اعمال ریه
لغت نامه دهخدا

اتریش

اتریش
رجوع به اطریش شود، فراخی. فراخا. گشادگی. سعه. وسع. وسعت. توسیع. فسحت. گنجایش: عرصۀ غزنه در اتساع بنیان و استحکام ارکان از جملگی بلاد عالم درگذشت. (ترجمه تاریخ یمینی). بعرصه ای از آن حدود که اتساعی داشت لشکر را عرض بازداد و صفها بیاراست. (ترجمه تاریخ یمینی) ، مقدرت. نضرت. نضارت، کثرت مال. ملک. مکنت. ثروت. وفره. دولت.
- اتساع پیدا کردن، متسع شدن. پهن شدن. عریض شدن.
- اتساع حدقه، گشادگی ثقبۀ عنبیه بیش از حدّ طبیعی (اصطلاح کحالی).
- اتساع دادن، پهن گستردن. عرض دادن. عریض کردن. انبساط دادن.
- اتساع داشتن، گنجیدن.
ترکیب های دیگر:
- اتساع شعب قصبه (اصطلاح طب). اتساع عروق (اصطلاح طب). اتساع قلب (اصطلاح طب). اتساع معده (اصطلاح طب)
لغت نامه دهخدا

اترجی

اترجی
اُتْرُجیّه. برنگ اُترُج، (اصطلاح طب) رنگی از رنگهای قارورۀ بیمار، قسمی از یاقوت که برنگ اترج باشد. (الجماهر بیرونی)
لغت نامه دهخدا

مترشی

مترشی
نرمی نماینده. (آنندراج). ملایم و حلیم و مهربان و نیکخواه. (ناظم الاطباء). و رجوع به ترشی شود
لغت نامه دهخدا