ابی ابی پدریپِدَر، مردی که فرزند داشته باشد، سرپرست و بزرگتر خانواده، اَب، آتا، اَبا، والِد، بابا، بابو، اَتابی، بدون، ابی کرانه، ابی رنج، برای مِثال ابی دانشان بار تو کی کشند/ ابی دانشان دشمن دانشند (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۹۲) (حرف اضافه) بی، برای مِثال جوان گرچه دانا بُوَد با گهر / ابی آزمایش نگیرد هنر (فردوسی - ۳/۳۰۹) فرهنگ فارسی عمید
ابی ابی اباکننده. سرزننده. سرکش. جامح. ممتنع. آنکه سر باززند از. انکارکننده:و شرف نفس هرآینه از تحمل حیف ابی تواند بود (؟). همچنانکه این جهان پیش نبی غرق تسبیح است و پیش ما ابی. مولوی. عقل زان بازی همی یابد صبی گرچه باعقل است در ظاهر ابی. مولوی. لغت نامه دهخدا