جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ابویحیی

ابویحیی

ابویحیی
تمیم بن المعزبن بادیس بن منصور صاحب افریقیه پس از پدر خود المعز (453- 501 هجری قمری). وی ششمین پادشاهان بنی زیری است. و رجوع به تمیم شود
لغت نامه دهخدا

ابویحیی

ابویحیی
کنیت ملک الموت. (مهذب الاسماء). عزرائیل. کنیت مهتر عزرائیل. (مؤید). بویحیی:
به تیغ عشق شو کشته که تا عمر ابد یابی
که از شمشیر بویحیی نشان ندهد کس از احیا.
سنائی.
همی بستد سنان من روانها چون ابویحیی
همی برشد کمیت من بتاری همچو کرّاتن.
فرقدی.
دیدم سحرگهی ملک الموت را که پای
بی کفش می گریخت ز دست وبای ری
گفتم تو نیز!- گفت چو ری دست برگشاد
بویحیی ضعیف چه باشد بپای ری.
خاقانی.
شیخ ابویحیی چگونه داندت زد همچو زر
خواجه مالک چونت داند سوخت چون عود قمار.
کمال اسماعیل.
از آنجا که روا بود مر قضاء مرگ را که روح سعید امیرنصر را بغضب گیرد و ابویحیی را رسید آنکه روان او را بروان برگیرد. (ترجمه تاریخ یمینی). ناگاه ابویحیی به خدمتش رسیده (کیوک خان) روح او را نیز مانند دیگران مقبوض گردانید. (حبیب السیر). و برای امثلۀ دیگر رجوع به بویحیی شود.
لغت نامه دهخدا

ابویحیی

ابویحیی
زکریا الانصاری شیخ الاسلام الموصوف بخاتمهالمتأخرین. رجوع به زکریا بن احمد بن محمد بن یحیی بن عبدالواحد بن عمر اللحیانی الهیتانی صاحب تونس و رجوع به روضات الجنات آخر ص 299 شود
ابن البطریق. او کتاب الاربعۀ بطلمیوس را برای عمر بن الفرخان ترجمه کرد و عمر بر آن تفسیر نوشت. (ابن الندیم). رجوع به عمر بن الفرخان... شود
الأنصاری. رجوع به زکریا بن احمد بن محمد بن یحیی بن عبدالواحد بن عمر اللحیانی الهیتانی صاحب تونس، و رجوع به روضات الجنات آخر ص 299 شود
عبدالرحیم بن محمد بن اسماعیل بن نباتۀ فارقی خطیب. معروف به ابن نباته. رجوع به ابن نباته عبدالرحیم... شود
لغت نامه دهخدا

ایویحیی

ایویحیی
عزرائیل ملک الموت (ناگاه ابویحیی بخدمتش (کیوک خان) رسیده روح او را نیز مانند دیگران مقبوض گردانید
فرهنگ لغت هوشیار

ابوتحیی

ابوتحیی
صحابیست. و حضرت رسول صلوات الله علیه چشم او را بچشم دجال تشبیه کرده.. صحابی در فرهنگ اسلامی به کسانی گفته می شود که سعادت دیدار پیامبر اسلام را داشته اند و به دین اسلام گرویده اند. این عنوان تنها با دیدار ظاهری حاصل نمی شود، بلکه شرط آن، ایمان و ماندن بر آن تا زمان مرگ است. صحابه نقشی کلیدی در تدوین و تبیین تعالیم اسلامی داشتند.
لغت نامه دهخدا

نابویایی

نابویایی
بوی نداشتن، فقدان یاضعف حس شامه: (هرکه از مادر (بی حاسه شنوایی) زاید سخن نتواند آموخت و نتواند گفت ولال بماند و از نابینایی و نابویایی این نقصان نباشد)
نابویایی
فرهنگ لغت هوشیار