جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ابناخون

ابناخون

ابناخون
حصار. (فرهنگ اسدی). حصار و قلعه و جای محکم. (برهان) :
ز سوی هند گشادی هزار نر کستان (کذا)
ز سوی سند گرفتی هزار ابناخون.
بهرامی.
بتقدیم نون بر باء نیز بنظر رسیده است. (برهان). و در نسخه ای از فرهنگ اسدی انباجون. و جز بیت فوق مثالی دیده نشده است
لغت نامه دهخدا

انباخون

انباخون
حصار قلعه. (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قلعه و حصار. (انجمن آرا) (مؤید الفضلاء) (شعوری ج 1 ورق 122 ب) :
ز سوی هند گشادی هزار شهر و کلات
ز سوی هند گرفتی هزار انباخون.
بهرامی.
قلاع دولت آن پادشاه جم قدرت
که هست پارۀ چرخش کمینه انباخون.
شمس فخری (از شعوری ج 1 ورق 122 ب).
، پر کردن جای عمیق بخاک و جز آن. (مؤید الفضلاء) (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا

اشناختن

اشناختن
شِناختَن، آشنا شدن، واقف شدن، دانستن، اِشناسیدَن، شِناسیدَن
اشناختن
فرهنگ فارسی عمید

اشناختن

اشناختن
شناختن. اشناسیدن:
گفتم او را درست که اشناسد؟
گفت اشناسدش طعان و ضراب.
عنصری.
و رجوع به شناختن و اشناسیدن شود
لغت نامه دهخدا

ابونامون

ابونامون
قفرالیهود. (مخزن الادویه). و این صورت مصحف ابوطامون است. رجوع به ابوطامون شود
لغت نامه دهخدا