معنی ابتدا کردن - فرهنگ فارسی معین
معنی ابتدا کردن
- ابتدا کردن((اِ تِ. کَ دَ))
- شروع کردن، آغاز کردن
تصویر ابتدا کردن
فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با ابتدا کردن
ابتدا کردن
- ابتدا کردن
- آغاز کردن شروع کردن، بدء، پیش دستی کردن سبقت گرفتن تبادر مبادرت، انشا
فرهنگ لغت هوشیار
اقتدا کردن
- اقتدا کردن
- تقلید کردن، پیروی کردن، متابعت کردن، پشت سر امام جماعت نماز گزاردن، پیروی کردن، پس نمازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
ابتیاع کردن
- ابتیاع کردن
- خریدن، باز خریدن، خریداری خرید، فروش فروخت
فرهنگ لغت هوشیار