معنی 흡착하다
흡착하다
جذب کردن، جذب
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 흡착하다
집착하다
집착하다
وَسوَاس داشتَن، وَسوَاس
دیکشنری کره ای به فارسی
흡수하다
흡수하다
جَذب کَردَن، جَذب کُنَند
دیکشنری کره ای به فارسی
도착하다
도착하다
رِسیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی