معنی 화해하다
- 화해하다
- صلح دادن، آشتی دادن
واژههای مرتبط با 화해하다
항해하다
- 항해하다
- ناوبَری کَردَن، بادبان، قایِق رانی کَردَن
화장하다
- 화장하다
- سوزاندَن جَسَد، آرایِش کَردَن
방해하다
- 방해하다
- مُزاحِمَت کَردَن، قَطع کَردَن، مُختَل کَردَن، حَواس پَرت کَردَن، مُضطَرِب کَردَن، مُخالِفَت کَردَن، مَحدود کَردَن، مانِع شُدَن، مُمانِعَت کَردَن، مُداخِلِه کَردَن، خَرابکاری کَردَن
박해하다
- 박해하다
- اَذیَّت و آزار کَردَن، آزار و اَذیَّت
이해하다
- 이해하다
- دَرک کَردَن، دَرک کُنَند، فَهمیدَن
분해하다
- 분해하다
- جُدا کَردَن
오해하다
- 오해하다
- تَفسیر نادُرُست کَردَن، سَوءِ تَفاهُم
침해하다
- 침해하다
- تَجاوُز کَردَن، نَقض کَردَن