معنی 해동하다
해동하다
یخ زدایی کردن، آب شدن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 해동하다
선동하다
선동하다
تَحرِیک کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
생동하다
생동하다
زِندِه کَردَن، پُر جُنب و جوش
دیکشنری کره ای به فارسی
진동하다
진동하다
لَرزیدَن، لَرزِش
دیکشنری کره ای به فارسی
행동하다
행동하다
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنید، رَفتار کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
해킹하다
해킹하다
هَک کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
해체하다
해체하다
بی اَثَر کَردَن، بَرچیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
해석하다
해석하다
تَفسیر کَردَن، تَفسیر کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
해산하다
해산하다
مُنحَل کَردَن، پَراکَندِه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
해부하다
해부하다
بَررَسی کَردَن، تَشریح
دیکشنری کره ای به فارسی