معنی 항복하다
항복하다
تسلیم کردن، تسلیم شدن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 항복하다
정복하다
정복하다
فَتح کَردَن، تَسخیر کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
항해하다
항해하다
ناوبَری کَردَن، بادبان، قایِق رانی کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
항의하다
항의하다
اِعتِراض کَردَن، اِعتِراض
دیکشنری کره ای به فارسی
회복하다
회복하다
بازیابی کَردَن، بِهبود مِی یابَند
دیکشنری کره ای به فارسی
굴복하다
굴복하다
تَسلِیم شُدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
극복하다
극복하다
غَلَبِه کَردَن، غَلَبِه کُنَد، غَلَبِه پِیدا کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
반복하다
반복하다
حَلقِه زَدَن، تِکرَار کُنید، تِکرار کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
매복하다
매복하다
کَمین کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
축복하다
축복하다
بَخشیدَن، بَرَکَت دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی