معنی 피곤한
피곤한
خسته کننده، خسته، پرزحمت، بی میل
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 피곤한
피폐한
피폐한
پَریشان، ویران شُدِه
دیکشنری کره ای به فارسی