معنی 폭발하다
폭발하다
انفجار کردن، منفجر شدن، صدای انفجار دادن، ترکیدن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 폭발하다
증발하다
증발하다
تَبخِیر شُدَن، تَبخِیر شَوَد
دیکشنری کره ای به فارسی
고발하다
고발하다
مُتَّهَم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
개발하다
개발하다
تَوسِعَه دادَن، تَوسِعَه دَهَد
دیکشنری کره ای به فارسی
유발하다
유발하다
بَراَنگیختَن، تَحریک کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
촉발하다
촉발하다
آغاز کَردَن، ماشه
دیکشنری کره ای به فارسی