معنی 파동하다
파동하다
موج دار کردن، موج
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 파동하다
선동하다
선동하다
تَحرِیک کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
생동하다
생동하다
زِندِه کَردَن، پُر جُنب و جوش
دیکشنری کره ای به فارسی
진동하다
진동하다
لَرزیدَن، لَرزِش
دیکشنری کره ای به فارسی
행동하다
행동하다
عَمَل کَردَن، عَمَل کُنید، رَفتار کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
해동하다
해동하다
یَخ زُدایی کَردَن، آب شُدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
변동하다
변동하다
نَوَسَان داشتَن، نَوَسَان داشتِه باشَد
دیکشنری کره ای به فارسی
작동하다
작동하다
عَمَل کَردَن، کار کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
이동하다
이동하다
جابِجا کَردَن، حَرَکَت کُنید، حَرَکَت دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
운동하다
운동하다
تَمرین کَردَن، کار کَردَن، وَرزِش کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی