معنی 투어하다
투어하다
گردش کردن، تور
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 투어하다
제어하다
제어하다
کُنتُرُل کَردَن، کُنتُرُل کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
방어하다
방어하다
دِفاع کَردَن، دِفاع کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
싫어하다
싫어하다
بیزار بودَن، دوست نَداشتَن، تَنَفُّر داشتَن
دیکشنری کره ای به فارسی
투표하다
투표하다
رأی دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
투자하다
투자하다
سَرمایِه گُذاری کَردَن، سَرمایِه گُذاری کُنید، صاحِب شُدَن
دیکشنری کره ای به فارسی