معنی 통근하다
통근하다
رفت و آمد کردن، رفت و آمد
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 통근하다
접근하다
접근하다
دَسترَسی داشتَن، رویکَرد
دیکشنری کره ای به فارسی
통합하다
통합하다
یِکپارچِه کَردَن، اِدغام کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی