معنی 침투하다
침투하다
نفوذ کردن، نفوذ کند
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 침투하다
질투하다
질투하다
بَددِل بودَن، حَسادَت کُن، حَسادَت کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
침해하다
침해하다
تَجاوُز کَردَن، نَقض کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
침입하다
침입하다
دِخالَت کَردَن، شِکَستَن
دیکشنری کره ای به فارسی
침식하다
침식하다
فَرسایِش یافتَن، فَرسایِش
دیکشنری کره ای به فارسی
침략하다
침략하다
حَمله کَردَن، حَملِه کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی