معنی 침입하다
침입하다
دخالت کردن، شکستن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 침입하다
수입하다
수입하다
وارِد کَردَن، وارِدات
دیکشنری کره ای به فارسی
삽입하다
삽입하다
قَرار دادَن، دَرج کُنید، دَرج کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
주입하다
주입하다
مَخلوط کَردَن، تَزرِیق کُنید، تَزرِیق کَردَن، نَهادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
개입하다
개입하다
مُداخِلِه کَردَن، مُداخِلِه کُند
دیکشنری کره ای به فارسی
침해하다
침해하다
تَجاوُز کَردَن، نَقض کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
침투하다
침투하다
نُفوذ کَردَن، نُفوذ کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
침식하다
침식하다
فَرسایِش یافتَن، فَرسایِش
دیکشنری کره ای به فارسی
침략하다
침략하다
حَمله کَردَن، حَملِه کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی