معنی 청산하다
청산하다
منحل کردن، انحلال
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 청산하다
생산하다
생산하다
تَولِید کَردَن، تَولِید کُنَند
دیکشنری کره ای به فارسی
해산하다
해산하다
مُنحَل کَردَن، پَراکَندِه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
계산하다
계산하다
حِساب کَردَن، مُحاسِبِه کُنید، مُحاسِبِه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
발산하다
발산하다
مُنتَشِر شُدَن، تابِش می کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
부산하다
부산하다
شُلوغی کَردَن، شُلوغی
دیکشنری کره ای به فارسی
청원하다
청원하다
دَرخوٰاست دادَن، دادخواست
دیکشنری کره ای به فارسی
청소하다
청소하다
پاک کَردَن، تَمیز کَردَن، پاکسازی کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
청구하다
청구하다
صورَتحِساب دادَن، شارژ
دیکشنری کره ای به فارسی
파산하다
파산하다
وَرشِکَست کَردَن، وَرشِکَست شُدَن
دیکشنری کره ای به فارسی