معنی 처지다
처지다
افتادن، عمّار، عفّت
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 처지다
뒤지다
뒤지다
تَفتیش کَردَن، عَقَب اُفتادَن، جُستُجو کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
만지다
만지다
لَگام زَدَن، لَمس کُنید، دَستکاری کَردَن، لَمس کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
빠지다
빠지다
کاهِش یافتَن، سُقوط، فُرو رَفتَن
دیکشنری کره ای به فارسی
터지다
터지다
تَرکیدَن، شِکَستَن
دیکشنری کره ای به فارسی
퍼지다
퍼지다
گَستَردِه شُدَن، پَراکَندِه، گُستَرِش دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
던지다
던지다
ریختَن، پَرتاب، پَرتاب کَردَن، اَنداختَن
دیکشنری کره ای به فارسی
다지다
다지다
ریز ریز کَردَن، گوشت چَرخ کَردِه
دیکشنری کره ای به فارسی
깨지다
깨지다
تِکِّه تِکِّه شُدَن، تَراشه
دیکشنری کره ای به فارسی