معنی 처분하다
처분하다
دفع کردن، دور انداختن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 처분하다
세분하다
세분하다
تَقسیم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
처벌하다
처벌하다
تَنبِیه کَردَن، مُجازات کَردَن، مُجازات دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
처방하다
처방하다
نُسخِه نِوِشتَن، تَجویز کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
처리하다
처리하다
فَرآیَند کَردَن، فَرآیَند
دیکشنری کره ای به فارسی
구분하다
구분하다
تَقسیم کَردَن، تَقسیم کُنید، جُدا کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
충분하다
충분하다
کافی بودَن، بِه اَندازِه کافی
دیکشنری کره ای به فارسی