معنی 질식하다
질식하다
خفه کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 질식하다
질투하다
질투하다
بَددِل بودَن، حَسادَت کُن، حَسادَت کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
질식하게
질식하게
خَفِه کُنَندِه، خَفِه کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
질문하다
질문하다
پُرس و جو کَردَن، سُؤال بِپِرس، پُرسِش کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
과식하다
과식하다
پُرخُوری کَردَن، پُرخُوری
دیکشنری کره ای به فارسی
번식하다
번식하다
تَولِید مِثل کَردَن، تَکثِیر کُنَند
دیکشنری کره ای به فارسی
일식하다
일식하다
گِرِفتِگی کَردَن، کُسُوف
دیکشنری کره ای به فارسی
인식하다
인식하다
شِناختَن، تَشخیص دَهَد
دیکشنری کره ای به فارسی
장식하다
장식하다
زینَت دادَن، تَزئِین کُنید، تَزئِین کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
이식하다
이식하다
کاشتَن، پِیوَند
دیکشنری کره ای به فارسی