معنی 진화하다
진화하다
تکامل یافتن، تکامل یابد
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 진화하다
소화하다
소화하다
هَضم کَردَن، هَضم
دیکشنری کره ای به فارسی
정화하다
정화하다
پاکسازی کَردَن، خالِص کَردَن، پاک کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
진술하다
진술하다
بَیان کَردَن، دولَت
دیکشنری کره ای به فارسی
진보하다
진보하다
پیشرَفت کَردَن، پیشرَفت
دیکشنری کره ای به فارسی
진동하다
진동하다
لَرزیدَن، لَرزِش
دیکشنری کره ای به فارسی
진단하다
진단하다
تَشخیص دادَن، تَشخیص دَهَد
دیکشنری کره ای به فارسی
전화하다
전화하다
شُمارِه گِرِفتَن، تَماس بِگیرید، تَماس گِرِفتَن، تِلِفُن زَدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
강화하다
강화하다
تَقوِیت کَردَن، تَقوِیت کُنَد، قَوی کَردَن، شَدید کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
동화하다
동화하다
جَذب کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی