معنی 진술하다
진술하다
بیان کردن، دولت
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 진술하다
진화하다
진화하다
تَکَامُل یافتَن، تَکَامُل یابَد
دیکشنری کره ای به فارسی
진보하다
진보하다
پیشرَفت کَردَن، پیشرَفت
دیکشنری کره ای به فارسی
진동하다
진동하다
لَرزیدَن، لَرزِش
دیکشنری کره ای به فارسی
진단하다
진단하다
تَشخیص دادَن، تَشخیص دَهَد
دیکشنری کره ای به فارسی