معنی 직면하다
직면하다
روبرو شدن، صورت، مقابل شدن، مقابل قرار دادن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 직면하다
사면하다
사면하다
عَفْوْ دادَن، عَفو
دیکشنری کره ای به فارسی