معنی 증발하다
증발하다
تبخیر شدن، تبخیر شود
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 증발하다
증폭하다
증폭하다
تَقوِیت کَردَن، تَقوِیت کُنَند
دیکشنری کره ای به فارسی
증언하다
증언하다
گُواهی دادَن، شَهادَت دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
증명하다
증명하다
گُواهی دادَن، ثابِت کُنَد، اِثبات کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
증류하다
증류하다
تَقطِیر کَردَن، تَقطِیر
دیکشنری کره ای به فارسی
증가하다
증가하다
اَفزایِش دادَن، اَفزایِش دَهَد
دیکشنری کره ای به فارسی
고발하다
고발하다
مُتَّهَم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
개발하다
개발하다
تَوسِعَه دادَن، تَوسِعَه دَهَد
دیکشنری کره ای به فارسی
유발하다
유발하다
بَراَنگیختَن، تَحریک کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
폭발하다
폭발하다
اِنفِجار کَردَن، مُنفَجِر شُدَن، صِدایِ اِنفِجار دادَن، تَرکیدَن
دیکشنری کره ای به فارسی