معنی 제재하다
제재하다
تحریم کردن، تحریم
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 제재하다
중재하다
중재하다
داوَری کَردَن، واسِطِه، واسِطِه گَری کَردَن، مُعتَدِل کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
제휴하다
제휴하다
وابَستِه کَردَن، شَریک
دیکشنری کره ای به فارسی
제한하다
제한하다
مَحدود کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
제출하다
제출하다
اِرسال کَردَن، اِرسال کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
제조하다
제조하다
تَولِید کَردَن، ساخت
دیکشنری کره ای به فارسی
제정하다
제정하다
تَصوِیب کَردَن، وَضع
دیکشنری کره ای به فارسی
제외하다
제외하다
مَحروم کَردَن، حَذف کَردَن، کِنارِ گُذاشتَن
دیکشنری کره ای به فارسی
제어하다
제어하다
کُنتُرُل کَردَن، کُنتُرُل کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
제약하다
제약하다
مَجبور کَردَن، مَحدود کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی