معنی 정리하다
정리하다
ترتیب دادن، سازماندهی، سر و سامان کردن، مرتّب کردن
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 정리하다
수리하다
수리하다
اِصلاح کَردَن، تَعمیر، تَرمیم کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
승리하다
승리하다
پیروزی یافتَن، بَرَندِه شَوید
دیکشنری کره ای به فارسی
처리하다
처리하다
فَرآیَند کَردَن، فَرآیَند
دیکشنری کره ای به فارسی
정제하다
정제하다
تَصفِیَه کَردَن، پالایِش کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
정의하다
정의하다
تَعرِیف کَردَن، تَعرِیف کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
정복하다
정복하다
فَتح کَردَن، تَسخیر کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
정박하다
정박하다
پارک کَردَن، لَنگَر
دیکشنری کره ای به فارسی
정렬하다
정렬하다
هَم راستا کَردَن، مُرَتَّب کَردَن، تَرتِیب دادَن، رَد شُدَن
دیکشنری کره ای به فارسی
정화하다
정화하다
پاکسازی کَردَن، خالِص کَردَن، پاک کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی