معنی 재배하다
재배하다
کاشتن، کشت کنند
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 재배하다
숭배하다
숭배하다
عِشق وَرزیدَن، عِبادَت، اِحتِرام گُذاشتَن، پَرَستِش کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
지배하다
지배하다
سُلطِه داشتَن، مُسَلَّط شَوَند، حُکومَت کَردَن، حُکم دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
재활하다
재활하다
بازسازی کَردَن، تَوانبَخشی
دیکشنری کره ای به فارسی
재생하다
재생하다
تَولِید مِثل کَردَن، بازی کَردَن
دیکشنری کره ای به فارسی
재분배하다
재분배하다
تَوزِیع مُجَدَّد کَردَن، تَوزِیع مُجَدَّد
دیکشنری کره ای به فارسی
재단하다
재단하다
دَستکاری کَردَن، بُرِش دادَن
دیکشنری کره ای به فارسی
재고하다
재고하다
دُوبارِه بَررَسی کَردَن، تَجدیدِ نَظَر کُنَد
دیکشنری کره ای به فارسی
재건하다
재건하다
بازسازی کَردَن، بازسازی کُنید
دیکشنری کره ای به فارسی
재개하다
재개하다
اِدامِه دادَن، رِزومِه
دیکشنری کره ای به فارسی