معنی 임시의
임시의
موقّتی، موقّت، محتاط
دیکشنری کره ای به فارسی
واژههای مرتبط با 임시의
근시의
근시의
کوتاه بین، نَزدیک بینی
دیکشنری کره ای به فارسی
임시로
임시로
بِه طُورِ مُوَقَّتی، بِه طُورِ مُوَقَّت
دیکشنری کره ای به فارسی
원시의
원시의
اَوَّلی، بَدَوی
دیکشنری کره ای به فارسی
도시의
도시의
با فَرهَنگ، شَهری
دیکشنری کره ای به فارسی
시의
시의
شَهری، شاعِرانِه
دیکشنری کره ای به فارسی